شباهت به نوح
نوح شیخ الانبیاء است. از امام صادق و امام هادی (ع) روایت است که حضرت نوح (ع) دو هزار و پانصد سال عمر کرد.
و حضرت قائم (ع)، شیخ الاوصیاء است. (بنا به روایت کافی) آن حضرت در نیمة شعبان سال دویست و پنجاه و پنج هجری متولد شد. [1] که براین اساس عمر آن حضرت تاکنون 1171 سال میشود.
و از امام زینالعابدین (ع) روایت است که فرمود:
در قائم، روشی از آدم و از نوح هست و آن طول عمر میباشد.... [2] .
نوح، زمین را با سخن خود از کافرین پاک کرد و گفت:
لاتَذَر عَلَی الأَرضِ مِن الکافِرینَ دَیّاراً. [3] .
ای پروردگار من، بر روی زمین هیچیک از کافران را مگذار.
قائم نیز زمین را با شمشیر از لوث وجود کافران پاک میگرداند تا جائی که هیچ اثری از آنها باقی نماند.
نوح، نهصد و پنجاه سال صبر کرد، چنانکه خداوند میفرماید:
فَلَبِثَ فیهِمْ اَلْفَ سَنَةٍ اِلاّ خَمْسینَ عاماً فَاَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَهُمْ ظالِمُونَ.
او هزار سال و پنجاه سال کم در میان آنان بزیست و چون مردمی ستمپیشه بودند، طوفانشان فراگرفت.
قائم نیز از اول امامتش تاکنون صبر کرده، و نمیدانم تا کی صبر خواهد کرد. هرکه از نوح تخلف جست، هلاک شد وهرکه از قائم تخلف جوید نیز هلاک میشود؛ چنانکه در حدیث آمده است.23
آنقدر خداوند فرج نوح و اصحابش را به تأخیر انداخت تا اینکه بیشتر معتقدان به آن حضرت، از او برگشتند. فرج قائم را نیز خداوند آنقدر به تأخیر میاندازد که بیشتر معتقدان به آن حضرت از او برمیگردند. چنانکه در حدیثی از امام عسکری (ع) آمده است. [4] .
ادریس به ظهور نوح بشارت داد و به ظهور قائم، خداوند تعالی فرشتگان را بشارت داد. و پیغمبر و امامان (ع) و بلکه پیغمبران گذشته ظهورش را بشارت دادند.
نداهای نوح به شرق و غرب عالم میرسید، و این یکی از معجزات آن حضرت بود، چنانکه در کتاب زبدةالتصانیف آمده است. قائم (ع) نیز هنگام ظهور، بین رکن و مقام میایستد و فریادی برمیآورد و میگوید:
ای نقبا و سرداران من و ای خواص من، و ای کسانی که خداوند پیش از ظهور، آنان را بر روی زمین برای یاری من ذخیره کرده، باخواست و رغبت به سوی من آیید.
پس صدای آن حضرت (ع) به آنها میرسد در حالی که در محرابها و بر فرشها و رختخوابهایشان باشند، و با یک فریاد، همه، صدای او را میشنوندـ هریک از آنها به گوشش میرسد ـ و به سوی آن صدا اجابت میکنند، و یک چشم برهم زدن نمیگذرد که همگی آنها بین رکن و مقام قرار میگیرند.
این معنی در حدیث مفضل از امام صادق (ع) آمده است. [6] .
------------------------------
[1].کافی ج1 ص514
[2]. کمال الدین و تمام النعمه ج1 ص322
[3]. سوره نوح آیه26
[4]. کمال الدین و تمام النعمه ج2 ص 385
زندگانی شخصی حضرت مهدی
سؤال:
آیا حضرت صاحب الامر علیه السلام همسر دارند و صاحب عائله و فرزند می باشند.
اگر دارند کجا اقامت دارند و آیا آنها شناخته شده اند یا بطور ناشناس زندگی می کنند و کسی آنها را نمی شناسد؟
جواب:
باید متذکر بود که جواب این پرسش، در هاله قدس غیبت امام علیه السلام قرار دارد و خفاء امر امام علیه السلام که یکی از نشانه ها و خصایص آن حضرت است، در پاسخ این سؤال نیز اثر می گذارد، لذا بطور تحقیق و یقین نمی توان به آن پاسخ داد، چون در این زمینه احادیث و روایات اطمینان بخشی در دست نداریم،
بعضی از روایاتی هم که در دسترس است با چشم پوشی از وضع سند و متون آنها، یا از جهت اختلاف نسخه یا غرابت متن، ضعف دارند. مانند روایت شیخ الطائفه (شیخ طوسی) در کتاب «غیبت» از «مفضّل بن عمر» از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که اگر چه این جمله آن: «لا یطلع علی موضعه أحد من ولده ولا غیره [1] = بر مکان ایشان هیچ کس، حتی فرزندی از فرزندانش اطلاع ندارد». که با قطع نظر از مناقشه بعضی در آن، بر وجود فرزند برای آن حضرت دلالت دارد. اما «غیبت نعمانی» این جمله را چنین روایت کرده است: «لا یطلع علی موضعه أحد من ولی ولا غیره [2] = از مکان ایشان هیچ کس حتی دوستدارانشان نیز خبر ندارند».
با وجود این اختلاف، استناد به نقل «غیبت شیخ» اطمینان بخش نیست؛ بلکه نقل «غیبت نعمانی» از برخی جهات، مانند علوّ سند و لفظ حدیث، معتبرتر به نظر می رسد.
بعضی از روایات، مثل خبر «کمال الدین انباری» و خبر «زین الدین مازندرانی» از جهت غرابت و ضعف ظاهری که در متن آنها است، قابل استناد نمی باشند.
و بعضی دیگر، همچون فقرات برخی از «ادعیه و زیارات» نیز صراحت ندارند؛ و قابل حمل بر عصر ظهور می باشند. علاوه بر این، با فرض قبول دلالت، متعرض خصوصیات و تفصیلات نبوده، فقط بطور اجمال، اصل متزوج بودن و فرزند داشتن آن حضرت را بیان می کنند.
و خلاصه سخن آنکه، اگر چه همسر و فرزند داشتن آن حضرت محتمل است، اما در بررسی اخبار و احادیث به حدیث معتبری که موجب اطمینان باشد، و خصوصاً متضمن تفاصیل این موضوع باشد، نرسیدیم، و دنبال کردن و تعقیب این موضوع هم لزومی ندارد.
چنانکه وضع جناب «خضر» که به اتفاق شیعه و سنی در حیات است، و بنا بر تفاسیر، همان بنده ای است که در سوره کهف، سرگذشت حضرت «موسی» با سرگذشت ایشان آمده است، از این جهات نیز بر ما نامعلوم است.
و همچنین وضع حضرت «عیسی» با اینکه زنده است، در این امور عادی، از جهات متعدد نا معلوم است. بلکه وضع «دجال» بنا بر قول آنانکه فعلاً او را زنده می دانند، و «ابن صائد» و «ابن صیاد» که مسلم در «صحیح» و ترمذی و ابوداوود و ابن ماجه هر یک در «سنن» خود روایت نموده اند [3] از این جهات همه مجهول است؛ و با وجود این، اهل سنت به وجود آنها و حیات فعلی آنها معترفند.
------------------------------
[1].الغیبه ص102
[2]. منتخب الاثر ص252
[3]. همان ص274
سفیانی کیست؟
پاسخ: یکی از علایم ظهور امام مهدی (عج) که وقوعش حتمی و قطعی شمرده شده است، خروج سفیانی است.
اخبار و روایاتی که بر وجود و خصوصیات او دلالت دارند، بدین ترتیب می باشند: حتمی بودن خروج او: امام صادق (ع) فرموده است: «پیش از قیام قائم (ع) پنج علامت حتمی می باشد: یمانی، سفیانی، صیحه آسمانی، قتل نفس زکیه، و فرورفتن سرزمین بیدا.» [1] .
نام و نسب او: امیر المؤمنین (ع) فرمود: «فرزند خورنده جگرها، از وادی یابس خارج می شود... اسمش عثمان و پدرش عنبسه و از اولاد ابو سفیان است.» [2] .
و امام زین العابدین (ع) فرموده است: «سپس سفیانی ملعون از وادی یابس بیرون می آید، وی از فرزندان عنبسه بن ابی سفیان است.» [3] .
خصوصیات فردی او: امام باقر (ع) در این رابطه می فرماید: «سفیانی، سرخ رویی سپید پوست و زاغ چشم است، هرگز خدا را پرستش نکرده و هرکز مکه و مدینه را ندیده است...». [4] .
عقیده او: از برخی روایات استفاده می شود که وی مسیحی و یا از ساخته های مسیحیت است. مانند روایتی که شیخ طوسی نقل کرده است که: «سفیانی از شهرهای روم روی می آورد برای انتقام و در گردنش صلیب است...». [5] البته این روایت که از معصوم نقل نشده نمی تواند مورد اعتماد باشد.
و از برخی روایات چنین استفاده می شود که وی مسلمان منحرفی است که کینه حضرت علی (ع) را به دل دارد. چنانکه امام صادق (ع) می فرماید: «گویا سفیانی را می بینم که در میدان کوفه شما جایگاه خود را گسترده، و منادی او فریاد می زند؛ هر کس سر شیعه علی بن ابی طالب را بیاورد، هزار درهم مزد خواهد گرفت. همسایه بر همسایه می جهد و گردنش را می زند و هزار درهم را می گیرد. آگاه باشید که در آن روز حکومت شما فقط به دست زنازادگان خواهد بود.» [6] .
زمان خروج او: امام صادق (ع) می فرماید: «امر سفیانی از مسائل حتمی است، و خروجش در ماه رجب می باشد.» [7] .
و نیز می فرماید: «خروج سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال و یک ماه و یک روز واقع خواهد شد.» [8] .
مکان خروج او: امیر المؤمنین (ع) می فرماید: «سپس پسر جگرخوار (هند، همسر ابو سفیان) از وادی یابس خروج کند، تا به منبر دمشق نشیند.» [9] .و امام هادی (ع) در ضمن حدیثی چنین فرموده است: «خراسانی و سفیانی خروج خواهند کرد، این از مشرق و آن دیگری از مغرب.» [10] . مدت حکومتش: امام صادق (ع) فرمود: «سفیانی از علایم حتمی است، خروج او در ماه رجب خواهد بود، و از آغاز خروجش تا پایان آن جمعا 15 ماه است که در 6 ماه آن جنگ و پیکار می کند، و چون شهرهای پنجگانه (دمشق، حمص، فلسطین، اردن، حلب) را تصرف کرد، 9 ماه فرمانروایی می کند، و یک روز هم بر آن افزوده نمی شود.» [11] .
محل مرگ او: حضرت امیر المؤمنین (ع) در ذیل آیه شریفه ی: «و لو تری اذ فزعوا فلا فوت» می فرماید «کمی پیش از قیام قائم ما مهدی (ع)، سفیانی خروج می کند، پس به اندازه دوران حاملگی یک زن که 9 ماه باشد حکومت می کند، لشکریان او به مدینه وارد می شوند، تا اینکه به «بیدا» می رسند، خداوند آنها را در زمین فرو می برد.» [12] .
به فرض صحت روایت مذکور و مانند آن، تمامی اخباری که از فرو رفتن لشکری در صحرای بیدا خبر می دهند، و مورد قبول شیعه و سنی است، همگی مربوط به سفیانی و برنامه ها و کارهای او می شود.
این بود مهمترین خصوصیاتی که در کتب حدیث، پیرامون سفیانی ذکر شده است. در آخر، ذکر این نکته شایسته است که در پاره ای از روایات استفاده می شود که امکان دارد سفیانی منحصر به یک فرد نبوده، بلکه اشاره به صفات و برنامه های مشخصی باشد، که در طول تاریخ افراد زیادی مظهر آن بوده اند.
از جمله، در روایتی از امام زین العابدین (ع) نقل شده، خروج سفیانی از مسائل حتمی و مسلم است، و در برابر هر قیام کننده ای یک سفیانی وجود دارد. [13] .
------------------------------
[1]. کمال الدین و تمام النعمه ص65
[2]. همان ص651
[3]. الغیبه ص278
[4]. غیبت نعمانی ص435
[5]. الغیبه ص278
[6]. همان ص271
[7]. غیبت نعمانی ص426
[8]. همان ص369
[9]. همان ص236
[10]. بحار ج 2 ص 232
[11]. غیبت نعمانی ص426
[12]. تاریخ غیبت کبری –سید صدر ص 648
[13]. بحار ج52 ص182
نفس زکیه کیست؟
پاسخ: یکی دیگر از علایم و نشانه های حتمی «قتل نفس زکیه» است. چنانکه امام صادق (ع) فرمود: «پیش از قیام قائم (ع) پنج علامت حتمی است: یمانی، سفیانی، صیحه آسمانی، قتل نفس زکیه، فرو رفتن...».
و شیخ مفید (ره) از امام باقر (ع) روایت می کند که فرمود: «فاصله بین قتل نفس زکیه و ظهور قائم (ع) بیش از پانزده شبانه روز زیادتر نیست.»
مقصود از نفس زکیه، نفس کامله پاک و پاکیزه است. کلمه «زکیه» از ریشه «زکی» به معنای «رشد کرد و پاکیزه شد» می باشد. و مقصود از «رشد» در اصطلاح اسلامی، تکامل با علم و اخلاص و فداکاری است؛ و ممکن است با دقت بیشتری برای کمال دو معنی در نظر بگیریم:
معنای اول: کمال، عبارت است از آنچه خواسته اسلام است از یک فرد مسلمان که در درجه بالای ایمان و اراده و از خودگذشتگی باشد، بنابراین مقصود از نفس زکیه یکی از اشخاص با اخلاص و آزمایش شده در دوران غیبت کبری خواهد بود که بر اثر فتنه ها و انحرافات حاکم در آن زمان، به شهادت می رسد.
معنای دوم: مقصود از کمال، برائت از آدم کشی می باشد که به همین معنی در قرآن مجید آمده است: آیا نفس زکیه ای را بدون اینکه کسی را کشته باشد تو کشتی؟ کار زشتی انجام دادی». و شاید از اینکه در اخبار، تعبیر به نفس زکیه شده است به این خاطر بوده که می خواستند مفهوم قرآنی را بگویند.
ولی آنچه که معنای اول را تقویت می کند، آن است که از این روایات آنچه به ذهن می رسد، «نفس زکیه» انسانی است که بر اثر شخصیت والای او، آن قتل، اهمیتی بسزا دارد، و اهمیت قتل نیز درباره اشخاص آزمایش شده و با اخلاص است، که در سطح بالاتری قرار گرفته باشند تا جلب نظر کند و موجب تأثر و تأسف عمیق مردم گردد. ولی کشف یک فرد معمولی بی گناه نوعا اهمیتی در جوامع ندارد و جلب نظر نمی کند. ضمن اینکه اگر کسی می خواهد نشانه علامت شود، می بایست در مورد کسی باشد که در بین مردم شناخته شده باشد، و الآ نمی تواند نشانه ظهور باشد.
بنابراین وقتی معنای اول با مجموع روایات سازگارتر بوده و معنای دوم چنین انطباق و تناسب نداشت، بر ما لازم است که معنای اول را گرفته و بر طبق آن عمل کنیم.
محدث قمی در این رابطه می فرماید: «نفس زکیه آن پسری است از آل محمد (ص) که در ما بین رکن و مقام کشته شود.»
ظهور جزئی حضرت مهدی در ایام غیبت کبری
سؤال:
چرا حضرت ولی عصر ـ عجل الله تعالی فرجه ـ برای رفع ظلم و ارشاد مردم، تا حدودی که ممکن است، ظاهر نمی شوند؟ مگر امکان ندارد که تا وقت ظهور کلی که در شرایط خاص و آماده شدن طبیعت جهان و جهانیان واقع می شود، امام علیه السلام در مناسبات و فرصتهائی ظاهر شوند و راهنمائیهائی بنمایند؟ و به دوستان و شیعیان و حق پرستان مددهائی بدهند، و هر زمان خطری برای ذات شریفشان جلوآمد، یا مصلحتی اقتضا کرد، غایب شوند؟ و به همین نحو، ظهورهای جزئی، یکی بعد از دیگری داشته باشند تا آن ظهور کلی فرا رسد؟
جواب:
این نحو ظهور و غیبت، خلاف مصلحت نبوات و خلاف مصالح تربیتی جامعه است؛ و مانند مداخله یک قوه مستمر غیبی در کادر اختیار بشر و سلب اختیار از انسان می باشد؛ و بالاخره با هدف خلقت انسان، تکامل عادی و اختیاری و سیر ارادی و تدریجی او بسوی کمالی که: (انا خلقنا الانسان من نطفة أمشاج نبتلیه فجعلناه سمیعاً بصیراً) [1] = «ما او را از آب نطفه مختلط خلق کردیم و دارای قوای چشم و گوش گردانیدیم»، آن را بیان می دارد، سازگار نیست؛ و موجب وقوف و بازماندن بشر از سیر ترقی و کمال است؛ و مانند آن است که همه چیز، وابسته به معجزه گردد، و جریان طبیعی و عادی که سنّت خدا برآن قرار دارد، متروک شود.
ما می دانیم که شرایط و مقدمات ظهور، دفعتاً و بطور ناگهانی حاصل نمی شود ، بلکه از قرنها پیش و به تدریج فراهم می گردد و دنیا بسوی آن پیش می رود و از آن استقبال می نماید. بلکه ظهور، نتیجه حرکت و سیر جامعه انسانی و تحولات فکری مختلف و دیدن مکتبها و کلاس های متعدد بسیاری است.
چنانکه می دانیم، از مقدمات و شرایط ظهور آن حضرت، این است که باید سطح اندیشه و طرز تفکر مردم، آمادگی برای ظهور و قبول حکومت واحد و جهانی اسلام را داشته باشد و این ویژگی در اثر سیر عادی جامعه در جهات علمی و فکری و سیاسی و اجتماعی حاصل می گردد و این نحو غیبت و ظهور (غیبت در عین ظهورهای پراکنده) مانع از حصول این اهداف و موجب غیر عادی شدن وضع رشد و ترقی افراد و جوامع خواهد شد. به علاوه، این ظهور و اختفا، اگر ملازم با شناختن شخص امام علیه السلام باشد، لازمه آن این است که هر وقت در بین حوادث، به حسب وضع عادی، اهل باطل بحسب ظاهر غالب شده و آن حضرت در خطر افتادند، او که برنامه اش یک سلوک عادی و رهبری متعارف رهبران الهی است، برای حفظ جانش (که ودیعه خدا برای ظهور کلی است) مختفی گردد و مردم را تنها بگذارد. بدیهی است که این برنامه، عکس العمل مساعدی نخواهد داشت، و اگر با شناختن ایشان ملازم نباشد و متنکراً و بطور ناشناس باشد، این ظهور و غیبت نیست، بلکه استمرار غیبت است؛ زیرا که با مداخله داشتن در امور، بحسب امکان و مصالح، (که البته هست، هر چند ما نحوه دخالت ایشان را ندانیم) از کجا که أن حضرت مثلاً در جنگهای صلیبی شرکت نکرده باشند منتهی تحت فرمان کسی نبوده اند؟ و یا اینکه اصحاب و خواص ایشان به فرمان ایشان شرکت نجسته اند.
ما در حوادث بسیار، تأثیر غیبی می بینیم، که اگر عنایت غیبی نبود، وضع آن حوادث طور دیگر گشته بود و فاتحه اسلام خوانده شده بود، یا صدمات جبران ناپذیری وارد می شد. این حوادث بسیار است، حتی در عصر خود ما نیز می توانیم مواردی را نشان بدهیم.
حال اسم آنها هر چه باشد، رجال الغیب یا ابدال یا اوتاد یا اصحاب خاص امام علیه السلام بالاخره معلوم است که تحت نظر و فرمان ولی امر ـ عجل الله تعالی فرجه ـ انجام وظیفه می نمایند.
حاصل این است که: آنچنان نیست که امام علیه السلام در عصر غیبت بطور کلی از امور رعیّت خود و جریان اوضاع بر کنار و بی تفاوت باشند؛ و شاید فرمایش رسول اکرم صلی الله و علیه وآله در حدیث جابر، اشاره به همین نکته باشد، آنجا که عرضه داشت:
«وهل یقع لشیعته الانتفاع به فی غیبته؟ قال: أی والذی بعثنی بالنبوة انهم لیستضیئون بنوره، وینتفعون بولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس ان سترها سحاب [2] = جابر پرسید آیا شیعه او در عصر غیبتش از او نفع می برند؟
حضرت فرمود: آری، سوگند به آن کس که مرا به پیغمبری برانگیخت در دوران غیبت او، به نور او روشنی می گیرند و به ولایت او بهره مند می شوند، مانند سودبری مردم از آفتاب پشت ابر».
یکی از اقسام استضائه و انتفاع از وجود امام علیه السلام همین مداخلات و تصرفات است که دلیل بر این است که امام علیه السلام امر شیعیان را مهمل نگذارده و رها نفرموده است چنانکه از آن حضرت در «احتجاج طبرسی» روایت شده است، فرمودند:
«انا غیر مهملین لمراعاتکم، ولا ناسین لذکرکم، ولولا ذلک، لنزل بکم اللاّواء، واصطلمکم الاعداء [3] = ما در مراعات شما کوتاهی نمی کنیم و شما را فراموش نمی نمائیم، و اگر این نبود، شرّ و بدی بر شما نازل می گشت و دشمنان بر شما مستولی می گردیدند».
در اینجا مناسب است به این مساله هم توجه شود که این درک شیعه، و ایمان به اینکه حضرت در پشت پرده، پشتیبان آنهاست و آنها را در مقاصد و اهداف اسلامی به انحاء مختلف و مناسب یاری می دهد، نهضت ها و حرکات اسلامی و جنبش ها را مایه می دهد، و انسانها را امیدوار می سازد و به جهاد و کوشش بیشتر برای برقراری نظام اسلام تشویق می نماید.
آخرین نکته:
آخرین نکته ای که در اینجا تذکر آن لازم است این است که: این طرحها و پرسش ها در برابر یک امر واقع شده (غیبت امام علیه السلام)، از جانب افرادی که در تعیین برنامه آن حضرت صلاحیّت دخالت ندارند، اگر از جنبه فکری تا حدّی مفید شمرده شود، از جنبه عملی اثری ندارد و واقعیت را عوض نمی سازد.
غیبت به این نحو که واقع شده، واقع شده است؛ مثل اینکه انسان یا مخلوقات دیگر، همه و همه، به همین نحو که آفریده شده اند، آفریده شده اند، و گفتن اینکه: «چرا این چنین شده، و چرا آنچنان نشده است؟» در کار دیگری و در دائره اختیار و سلطنت و مالکیت و آزادی دیگری، خصوصاً خدای عالم قادر مختار حکیم، دخالت بیهوده است؛ و به فرمایش حکیم طوسی:
هر چیز که هست آن چنان می باید و آن چیز که آنچنان نمی باید نیست
بنا بر این، از جنبه عملی باید به برنامه این امر واقع شده، توجه داشت و تکالیف و وظایفی را که داریم انجام دهیم. آنچه واقع نشده است، نه با حیات و نه با معاش ما، و نه با دنیا و نه با آخرت ما، ارتباط ندارد.
------------------------------
[1].سوره دهر آیه 3
[2]. منتخب الاثر ص 101
[3].همان ص 323
امکان شرفیابی به خدمت حضرت امام عصر در زمان غیبت کبری
سؤال:
چنانکه می دانیم اشخاص جلیل القدر و مورد وثوق و اعتماد، در حکایات بسیاری که از حد تواتر هم گذشته است، تشرّف بسیاری را به فیض حضور انور حضرت مهدی علیه السلام نقل نموده اند که با سندهای معتبر، در کتابهای مشهور ثبت و ضبط است.
در همین عصر خودمان نیز برخی به این سعادت عظمی نایل گردیده اند، با اینکه در توقیع صادر به نام جناب «علی بن محمد سمری» نایب چهارم از «نواب اربعه» در عصر غیبت صغری، اعلام شده است که:
«وقعت الغیبة التامة فلا ظهور الاّ بعد إذن الله تعالی ذکره... وسیأتی لشیعتی من یدعی المشاهدة قبل خروج السفیانی والصیحة وهو کذاب مفتر... [1] = غیبت کامل آغاز شده و هر کس پیش از «خروج سفیانی» و «صیحه آسمانی» ادعای مشاهده نماید، کذّاب و مفتری است».
بنا بر این چون آن حکایات به هیچ وجه قابل خدشه نیست، این توقیع را چگونه باید تفسیر کرد؟
جواب:
این توقیع، اعلام پایان یافتن «غیبت صغری» و شروع «غیبت کبری» است در آن به جناب «علی بن محمد سمری» ـ رضوان الله علیه ـ امر شده است که به احدی وصیت ننماید که بعد از او قائم مقام او و نایب خاص باشد. و نیز اعلام صریح بطلان ادعای افرادی است که در غیبت کبری، ادعای نیابت و سفارت خاصه و وساطت بین امام علیه السلام و مردم می نمایند.
بنابر این، چنانکه بعضی بزرگان هم فرموده اند، ممکن است مراد از اینکه «مدّعی مشاهده» کذاب و مفتری خوانده شده است، کسانی باشند که ادعای نیابت کنند و بخواهند با دعوی مشاهده و شرفیابی، خود را واسطه بین امام و مردم معرفی نمایند؛ و همین حکایات و وقوع تشرف اشخاص به خدمت آن حضرت هم، قرینه و دلیل است براینکه در این توقیع، نفی مطلق مشاهده و شرفیابی مراد نیست، بلکه مقصود نفی ادعائی است که دلیل بر تعیین شخص خاصی به نیابت باشد.
و ممکن است مراد از توقیه مذکور نفی ادعای اختیاری بودن مشاهده و ارتباط باشد؛ یعنی اگر کسی مشاهده و ارتباط را به اختیار خود ادعا کند، به این صورت که هر وقت بخواهد خدمت امام علیه السلام شرفیاب می شود، یا ارتباط پیدا می کند، کذّاب و مُفتری است و این ادعاء از احدی در غیبت کبری پذیرفته نیست، یا اینکه چنین کسی که این سمت را به راستی داشته باشد، پیدا نخواهد شد؛ و اگر هم کسی آن را دارا باشد، از دیگران مکتوم می دارد، و به کسی اظهار و افشا نمی نماید.
علاوه بر این، پیرامون این توقیع، توضیحات دیگری نیز علمای اعلام داده اند و در کتابهائی مثل «جنة المأوی» مرحوم محدث نوری نقل شده است.
اجمالاً با این توقیع، در آن همه حکایات و وقایع مشهور و متواتر نمی توان خدشه نمود، و بر حسب سند نیز، ترجیح با این حکایات است.
اگر خواننده عزیز، خود به کتابهائی مثل نجم الثاقب رجوع نماید، می بیند که در این حکایات، وقایعی است که هرگز شخص عاقل در صحت آنها نمی تواند شک کند.
بنابراین، هم شرفیابی اشخاص به حضور آن حضرت ثابت است و هم کذب و بطلان ادعای کسانی که در غیبت کبری ادعای سفارت و نیابت خاصّه و وساطت بین آن حضرت و مردم را می نمایند، معلوم است.
------------------------------
[1]. منتخب الاثرص2
سخنی در فوائد غیبت آیت الله صافی گلپایگانی
باید دانست که پرسش از سر غیبت در زمان ما آغاز نشده و اختصاص به این عصر ندارد. از زمانی که غیبت آن حضرت شروع شد و بلکه پیش از آن زمان و پیش از ولادت آن حضرت، از وقتی که پیغمبر و امامان - صلوات الله علیهم أجمعین - از غیبت حضرت مهدی (ع) خبر دادند این سؤالات مطرح شده:
چرا غیبت مینماید؟و فایده غیبت چیست؟
و در زمان غیبت به چه نحو و چگونه از وجود شریف آن حضرت منتفع میگردند؟
در جواب این پرسشها، راهنمایان بزرگ ما که به ظهور حضرت مهدی موعود - عجل الله تعالی فرجه - بشارت دادهاند، پاسخ هائی فرمودهاند که خلاصه بعضی از آن پاسخها این است.
1 - علت عمده و سر بزرگ و حقیقی غیبت معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور آن حضرت همانطور که حکمت کارهای خضر در موقعی که موسی - علیهالسلام - با او مصاحب داشت، معلوم نشد مگر در وقت مفارقت آنها.
همانطور که فایده و ثمره خلقت هر موجودی اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان بعد از گذشتن ماهها و سالها ظاهر شده و میشود.
2 - حکمتها و اسرار معلومی در این غیبت است که از آن جمله امتحان بندگان است زیرا به واسطه غیبت، مخصوصاً اگر سر آن نا معلوم باشد مرتبه ایمان و تسلیم افراد در برابر تقدیر الهی ظاهر میشود و قوت تدین و تصدیق آنان معلوم و آشکار میگردد. همچنین در زمان غیبت به واسطه حوادث و فتنه هائی که روی میدهد، شدیدترین امتحانات از مردم به عمل میآید که شرح آن در اینجا میسر نیست.
و از جمله آن اسرار این است که در دوره غیبت، ملل جهان به تدریج برای ظهور آن مصلح حقیقی و سامان دهنده وضع بشر، آمادگی علمی و اخلاقی و عملی پیدا کنند؛ زیرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبیاء و سایر حجج نیست که مبتنی بر اسباب و علل عادی و ظاهری باشد بلکه روش آن سرور در رهبری جهانیان مبنی بر حقایق و حکم به واقعیات و ترک تقیه، شدت در امر به معروف و نهی از منکر و مؤاخذه سخت از عمال و ارباب مناصب و رسیدگی با کارهای آنها است که انجام این امور نیاز به تکامل علوم و معارف و ترقی و رشد فکری و اخلاقی بشر دارد بطوری که استعداد عالم گیر شدن تعالیم اسلام و جهانی شدن حکومت احکام قرآن فراهم باشد.
در خاتمه لازم است توجه خوانندگان محترم را به کتابهای بسیار پر ارزشی که در موضوع غیبت تألیف شده مانند کتاب «غیبت نعمانی»، «غیبت شیخ طوسی» و «کمال الدین و تمام النعمه» جلب کنم؛ زیرا مطالعه این کتابها برای درک قسمتی از اسرار غیبت بسیار مفید و سودمند است.
چگونگی تسخیر جهان با یاران معدود
سؤال:
ممکن است توضیح دهید؛ چگونه با جمعیت روز افزون بشر که اکنون طبق آمارگیری های دقیق از سه میلیارد بیشتر است، حضرت صاحب الزمان علیه السلام با سیصد و سیزده نفر دنیا را مسخر می فرماید؟
و چگونه ممکن است مثلاً سه میلیارد نفر تسلیم یک جمعیت اندک معدود شوند و از عادات و اخلاق و برنامه ها و سنن خود دست بردارند؟
آیا غلبه آن حضرت بطور اعجاز و خرق عادت است یا آنکه با ملاحظه اسباب و علل و عوامل ظاهری نیز غلبه و پیروزی آن جناب ممکن است؟
جواب:
بر حسب روایات و احادیث شریفه، وقتی حضرت صاحب الامر علیه السلام ظاهر می شوند، نخست سیصد و سیزده نفر از خواص اصحاب آن حضرت در مکه معظمه حاضر خدمتش می گردند و وقتی عده اصحاب و اجتماع کنندگان به ده هزار نفر رسید از مکه خارج می شوند [1] .
و اما غلبه آن حضرت و حکومت جهانی اسلام، ممکن است بطور اعجاز و خرق عادت انجام یابد و ممکن است با فراهم شدن اسباب و علل ظاهری باشد و ممکن است به هر دو نوع واقع شود، چنانکه پیشرفت و غلبه پیغمبر اکرم صلی الله و علیه وآله و قوای اسلام به هر دو نوع بود.
اما بطور اعجاز و خرق عادت، محتاج به توضیح نیست که حصول چنین غلبه مطلق برای آن حضرت، به خواست خداوند، امری است ممکن و معقول و با وعده های صریح و بشارتهای حتمی که در قرآن مجید و احادیث متواتر داده شده، بدون شبهه حاصل خواهد شد و خداوند به مصداق آیه (کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله) [2] = «چه بسیارند گروه اندکی که به اذن خداوند، بر گروه بسیاری چیرگی می یابند».
آن حضرت، اصحابش و عموم بندگان شایسته خدا را بر تمام ملل غالب و حاکم، و وارث و مالک ارض قرار می دهد.
و از لحاظ اسباب، و علل ظاهری هم اگر موضوع را بررسی کنیم، حصول چنین فتح و غلبه و تشکیل آن حکومت الهی ممکن و عملی خواهد بود؛ زیرا آن حضرت در موقعی ظهور می کند که اوضاع و احوال اجتماعی و اخلاقی و سیاسی کاملاً مساعد باشد.
در آن موقع همه ملل از مدنیّت معنوی و اخلاقی محروم، و دشمنی و کینه و ظلم و تجاوز، همه را نسبت به یکدیگر بدبین و از هم جدا ساخته و اتحاد، وحدت، همفکری و همکاری، به کلی از میان بشر رخت بر بسته و از اینکه کسی بتواند بدون مدد غیبی جامعه را رهبری کند، همه مأیوس می گردند و خلاصه همه با هم در مبارزه و جنگ و ستیز و همه از وضع خود ناراضی، و از مکتبهای مختلف که عرضه می شود ناامید بوده و منتظر تغییر رژیم و انقلاب و عوض شدن اوضاع، و کنار رفتن زمامداران خدانشناس و برداشته شدن مرزها و الغای تجزیه ها و تقسیمها می باشند.
در یک چنین موقعیتی، حضرت صاحب الزمان ـ أرواح العالمین له الفدا ـ و اصحابش، با نیروی ایمان و اخلاق حسنه و با نجات بخش ترین برنامه های عمرانی و اقتصادی و عدالت اجتماعی، برای انقلاب و دعوت به قرآن و اسلام، قدم به میدان می گذارند و آن نهضت الهی و دعوت روحانی را شروع می کنند و مردم را بسوی خدا و احکام خدا و زندگی برابری و برادری، عدل و امنیت، صفا و وفا، راستی و درستی و نظم صحیح، می خوانند و خود و اصحابش، نمونه همه فضایل بشری می باشند و با نیروی ایمان و استقامت و پشتکار و همتی که مخصوص مؤمنان ثابت قدم است، هدف و مقصد خود را تعقیب می نمایند.
معلوم است این جمعیت با آن برنامه ها و وضع کار، در آن دنیای پرآشوب و غرق در طوفان گرفتاریها و فشارها، دلها را به خود متوجه نموده و فاتح و پیروز و موفق می شوند و هیچ نیروئی نمی تواند در برابر آنها مقاومت کند.
و شاهد این حقیقت، همان ظهور رسول اکرم صلی الله و علیه وآله و پیشرفت سریع دین اسلام و فتوحات محیر العقول مسلمین در قرن اول اسلام است، که یکی از علل ظاهری آن پیروزیهای پی در پی و درهم شکسته شدن ارتش های انبوه دولت شاهنشاهی ایران و امپراطوری روم، فساد اوضاع اجتماعی و اداری ایران و روم بود که مردم این کشورهای پهناور را برای قبول یک دعوت صحیح و حکومتی متکی به مبانی عدالت و مساوات آماده کرده بود.
مردمی که در برابر دستگاههای دیکتاتوری و استبداد بسیار خشن و غیر انسانی سلاطین و امرای خود، از بنده هم خوارتر بودند و از حقوق انسانی محروم شده بودند، مردمی که به هر کس و هر مقام نظر می کردند، یک نقطه روشن در او نمی دیدند؛ نه فرهنگ داشتند نه اقتصاد، نه عدالت، نه امنیت و نه... و نه...
از آنهمه تعظیم و نیایش و بشر پرستی و استعباد سلاطین، خسته شده بودند و علاوه براینها ناراحت کننده ترین اختلاف طبقاتی نیز در بین آنها حاکم باشد که مملکت متشکل شده باشد از اکثریت قریب به اتفاق محروم و استضعاف شده و جمعیت معدود برخوردار و اختیاردار و مطلق العنان و بی جهت عزیز...
مسلّم است وقتی به گوش مردم چنین مملکتی صدای روحانی و آزادی بخش: (تعالوا الی کلمة سواء بیننا وبینکم ألا نعبد الا الله ولا نشرک به شیئاً، ولا یتخد بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله) [3] برسد.
و آیه (ان الله یأمر بالعدل والاحسان وایتاء ذی القربی وینهی عن الفحشاء والمنکر والبغی) [4] = «همانا خدا فرمان به عدل و احسان و به عطا و بذل به خویشان امر می کند و از کارهای زشت و منکر و ظلم نهی می کند».
و اعلان: (یاأیها الناس إنا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعوباً وقبائل لتعارفوا انّ أکرمک عند الله أتقاکم) [5] = «ای مردم ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم، آنگاه شعبه های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید، بزرگوارترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شما است». و آیات دیگر را بشنوند، با نهایت استقبال به آن ایمان آورده و راه را برای پیشرفت آن باز می کنند.
مردمی که از ظلم و ستم و خودخواهی سلاطین و ستمکاران آن عهد، به جان آمده بودند، به طور قطع یک دعوت خدائی و یک بانگ گوش نواز توحیدی را که بر اساس عدالت و الغای امتیازات و مساوی بودن آقا و نوکر، شاه و رعیت، سیاه و سفید، در برابر قانون و عدالت است قبول می کند و از این جهت آنهائی که این دعوت بر خلاف منافعشان بود هر چه خواستند از آن جلوگیری کنند یا مردم را مانع از گرویدن به آن شوند، نتوانستند، همه جا انقلاب می شد و در همه جا رژیم ظالم و وضع سابق را محکوم می کردند و اوضاع تغییر می کرد.
اوضاع جهان برای قبول دعوت حضرت امام زمان مهدی علیه السلام که همان دعوت به اسلام و قرآن است، مطابق اخبار، به مراتب از اوضاع عالم در زمان بعثت پیغمبر صلی الله و علیه وآله آماده تر خواهد شد و همان طور که کلمه اسلام در آغاز ظهور اسلام به سرعت پیشرفت کرد و صدای توحید بر همه صداها غالب شد، و اسلامی که در مقداری از تاریخش منحصر پیغمبر اکرم صلی الله و علیه وآله و علی و خدیجه علیهما السلام بود، با فقدان وسایل در جهاد و دفع یورش مشرکان، بزودی موفق گردید، و لشکرهای منظم مسلحی را که در دنیای آن روز مجهزترین سلاحها را در دست داشتند درهم شکست و نابود ساخت.
همین طور امام زمان علیه السلام نیز با اصحاب و یاورانش که از ابتدا کار به تعداد مجاهدین میدان جهاد بدر می باشند می توانند دنیای منقلب و ناآرام آن روز را آرام و مردم چنان امیدوار به آینده درخشان و پر از خیر و رحمت و برکت نمایند که در سریع ترین فرصت همه به دین اسلام گرویده آمادگی خود را برای قبول یک سازمان الهی اسلامی محکم و پایدار، در تحت سر پرستی امام عصر علیه السلام نشان دهند.
وما ذلک علی الله بعزیز.
------------------------------
[1]. منتخب الاثر ص271
[2]. سوره بقره آیه 249
[3]. آل عمران آیه 64 [4]. نحل آیه 90
[5]. سوره حجرات آیه 13
باران احسان
این «جزوه ها»ی درسی، پریشان تر از آنند که مرا نظام شایسته ای بخشند. «جبر»، دلم را منقبض می کند و«مثلثات »، دلم را به «دلتا» می کشاند. سرم گیج می رود و از زمین و زمان، «تو» را می خواهم. «دانشگاه »، جز تو، همه چیزرا به من می رساند و من، نمی دانم که تو می دانی یا نه...؟ اگر بدانی که نظم تاریخ به هم می خورد. معشوق، «نباید» ازحال عاشق با خبر باشد، این را استاد ادبیاتمان می گوید. ایشان، مرد بسیار محترمی است، اما فقط استاد ادبیات ماست. «استاد اخلاق اسلامی » ما، نمازش را اول وقت می خواند، اما هزار هزار سؤال ناگفته ام را نمی داند.
پرسیدم: «کجاست؟» گفت: «نمی دانم ». پرسیدم: «کیست؟» گفت: «نمی دانم ».
پرسیدم: «هست؟» گفت: «البته »... و من، نپرسیدم، ستودم.
هوای این ناحیه، بارانی است، باران من!... کویرم و عطش، سینه ام را داغ عشق کوبیده است.
این جزوه ها، پریشان تر از آنند که مرا نظام شایسته ای بخشند... «بینش اسلامی » من، کمترین ضریب را دارد. برای دانشکده «دوست داشتن »، «پیش دانشگاهی »، «معرفت » لازم است. دست کم، «پنج » واحد... اینکه جور نمی شود؟... باشد،چه چیز ما جور می شود که این یکی نمی شود؟ هر وقت جور شد که ببینمت، این نیز جور خواهد شد.
باور کن!... همین که دور باشی، بهتر است. به حضرتت که دوست دارم هرگز از حالم خبر نشوی. دلت می گیرد. این قلمهای شکسته چه کرده اند، جز به «زاویه فراموشی » کشاندن تو؟...
سرم گیج می رود و خانم جان، مدام فکر می کند که هذیان می گویم. می گوید: «عاشق شده؟... درمون عاشق، زندگیه...» اولش را درست می گوید و آخرش را اشتباه، مثل تصور اول حال من از تو. «سرداب » چه می فهمد که «نیمه شعبان » خودش یک ماه است. «لیلة القدر»، هر سال، در یک شب، ظهور می کند. ماه، فقط سی روز نیست. بهار، اولین فصلی است که ماههایش سی و یک روز می شود. این یک روز، مال تو... جمعه که قابل تو را ندارد! جمعه، تنها روزهفته است که تنها یک «نقطه » دارد. تو، در همان نقطه ای، که جمعه دارد. خوانایی آن، به همان نقطه است که گاهی هویتش را تغییر می دهد و می شود «خال هاشمی » تو...
خفاش، هیچ وقت تفسیر درستی از خورشید به دست نمی دهد... مشکل، سواد نیست. دانشکده، یک راه عاشق شدن را می گوید; هفتاد و یک راه دیگرش، در خاطر نینوایی توست.
شعبان، تولد تو را می شناسد... و من نیز... که تو را نمی شناسم.
این جزوه ها... این جزوه ها...
سرم گیج می رود، تو می آیی... چشمهایم بارانی اند و دلم، خشک است. «باران » من! «احسان » کن!