در روزی از روزها پیرمردی در زمین کشاورزی به شدت مشغول کار در مزرعه بود.ناگهان مسافری بر حسب اتفاق از آنجا میگذشت،می گفت میخواهم به مدینه بروم،پیرمرد زارع به او گفت میهمان ماباش!وانگهی وقت اذان شد،آن پیرمرد وضویی گرفت که شخص مسافر میگوید: من تمام طهارت را در وضویش میدیدم و در نمازش اوج صفا متجلی بود لذا با خود گفتم این پیرمرد بیل بدست کشاورز چطور اینطور رشد کرده. دو بقچه داشت دریکی نان جوی خشک شده ودر دیگری یک ظرف آب.
مرد مسافر نقل میکند: آن نان خشک را با پای خودش میشکست و به سختی میل میکرد و این کار را با روحیه ای بالا که ناشی از عبودیت و بندگی اش بود انجام میداد؛نان جو را بسوی من تعارف کرد! فرمود بفرما!!!
او با این سن مخصوصش تا صبح مشغول همین کار بود...
بیچاره این مسافر که در تمام عمر خود انسانی اینگونه ندیده بود !
در نظرش انسان بسیار فوق العاده ای بود!
در اوج سادگی فراست را در منتهای خود، در او میدید!
با خود میگفت:چه صبری،چه تواضعی!چه خلوصی!کشاورز تا این حد از سادگی و صفا ندیده ام!
فی الجمله؛آن کشاورز گفت:این غذای من است.من حواله ات میدهم به سفره ای که همیشه پهن است.مسافر گفت:آن سفره کجاست:کشاورز گفت:برو مدینه،آری برو کوچه بنی هاشم،آنجا خانه شخصی است که او را کریم اهل بیت مینامند!فقرا همه اورا میشناسند؛او امام حسن مجتبی(ع) است.گفت چشم؛
مسافر میگوید:خانه را پیدا کردم و در زدم دیدم عده ای نشسته اند و سفره ای پهن است انگار همیشه پهن است و عده ای به این سفره عادت کرده اند.
غذای لذیذ و نرو و گرمی بود نان نرمی هم با آن توام بود و خود آن کریم هم پذیرایی میکرد.
مسافر میگوید:تا دست به غذا بردم ناگهان تصویری از آن پیرمرد با صلابت و ابهت ودر عین حال متواضع در ذهنم متداعی شد و به ذهنم آمد که بروم و این غذا را با او بخورم. آن کریم گفت:کجا میروی!
مسافر گفت: پیرمردی با این اوصاف در بیرون شهر سراغ دارم او غذایش به گونه ای است که من نمیدانم چگونه آن را میل میکند. ناگهان کریم زانو زد و بلند بلند به شدت میگریست و میگفت:
آن زندگی مخصوص اوست،او پدرم علی است!
هیچ کدام از ماها،هیچ کدام از انسانها،هیچ کدام از اهل بیت، نمیتوانیم چون او زندگی کنیم ؛وکسی توان زندگی کردن آن گونه را ندارد.
او لباسش با همه ما متفاوت است،فکرش متفاوت است،اشکش متفاوت است،مدیریتش متفاوت است و توجهش به ایتام متفاوت است.
واین است که میگوییم علی(ع) الگوی تمام عیار بشریت است...