سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای گرامی ترینِ گرامیان و نهایتِ آرزوی خواستاران ! تو سرور منی که درِ دعا و توبه را برای من گشودی. پس درِ قبول و اجابت دعا را بر من مبند . [.فاطمه علیه السلام ـ در دعایش ـ]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :19
کل بازدید :220297
تعداد کل یاداشته ها : 110
103/2/9
1:7 ص





Powered by WebGozar

موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
خادم الجواد[10]
کانون فرهنگی مسجد جواد الائمه شهرستان اندیمشک درآغاز دهه هفتاد تاسیس شد و از همان ابتدا با یک برنامه منظم و منسجم جهت پر بار کردن اوقات فراغت و جهت دادن به برنامه های فرهنگی ، کار فرهنگی خود را آغاز کرد. یکی از موفقیتهای بزرگ این کانون همفکری و وجود نیروهای جوان و خوش فکر می باشد که با همکاری مستمر خود توانسته اند طراوت خاصی به برنامه های کانون ببخشند و وجود روحانیت در این مجموعه باعث شده که این مجموعه ، یکی از مجموعه های کاملاً دینی در سطح شهرستان مطرح شده و برنامه های برگزاری دعای توسل و زیارت عاشورا و همچنین مراسم جشن و عزاداری در ایام مختلف سال و چاپ و نشر ماهنامه های دینی در سطح شهرستان و نماز جمعه از کارهای موفق این مجتمع محسوب می شود محور اصلی در این برنامه ها آموزش متون دینی و آگاهی از مسائل روز و برگزاری کلاسهای متناسب در گروههای سنی مختلف بوده که تا کنون هم با پیشرفت و نوآوری همراه بوده و هر ساله برنامه های این کانون در قالبهای جدید همراه با روشهای روز برگزار می گردد.

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

در روزی از روزها پیرمردی در زمین کشاورزی به شدت مشغول کار در مزرعه بود.ناگهان مسافری بر حسب اتفاق از آنجا میگذشت،می گفت میخواهم به مدینه بروم،پیرمرد زارع به او گفت میهمان ماباش!وانگهی وقت اذان شد،آن پیرمرد وضویی گرفت که شخص مسافر میگوید: من تمام طهارت را در وضویش میدیدم و در نمازش اوج صفا متجلی بود لذا با خود گفتم این پیرمرد بیل بدست کشاورز چطور اینطور رشد کرده. دو بقچه داشت دریکی نان جوی خشک شده ودر دیگری یک ظرف آب.

مرد مسافر نقل میکند: آن نان خشک را با پای خودش میشکست و به سختی میل میکرد و این کار را با روحیه ای بالا که ناشی از عبودیت و بندگی اش بود انجام میداد؛نان جو را بسوی من تعارف کرد! فرمود بفرما!!!

 

او با این سن مخصوصش تا صبح مشغول همین کار بود...

بیچاره این مسافر که در تمام عمر خود انسانی اینگونه ندیده بود !

در نظرش انسان بسیار فوق العاده ای بود!

در اوج سادگی فراست را در منتهای خود، در او میدید!

با خود میگفت:چه صبری،چه تواضعی!چه خلوصی!کشاورز تا این حد از سادگی و صفا ندیده ام!

 

فی الجمله؛آن کشاورز گفت:این غذای من است.من حواله ات میدهم به سفره ای که همیشه پهن است.مسافر گفت:آن سفره کجاست:کشاورز گفت:برو مدینه،آری برو کوچه بنی هاشم،آنجا خانه شخصی است که او را کریم اهل بیت مینامند!فقرا همه اورا میشناسند؛او امام حسن مجتبی(ع) است.گفت چشم؛

 

مسافر میگوید:خانه را پیدا کردم و در زدم دیدم عده ای نشسته اند و سفره ای پهن است انگار همیشه پهن است و عده ای به این سفره عادت کرده اند.

غذای لذیذ و نرو و گرمی بود نان نرمی هم با آن توام بود و خود آن کریم هم پذیرایی میکرد.

مسافر میگوید:تا دست به غذا بردم ناگهان تصویری از آن پیرمرد با صلابت و ابهت ودر عین حال متواضع در ذهنم متداعی شد و به ذهنم آمد که بروم و این غذا را با او بخورم. آن کریم گفت:کجا میروی!

 

مسافر گفت: پیرمردی با این اوصاف در بیرون شهر سراغ دارم او غذایش به گونه ای است که من نمیدانم چگونه آن را میل میکند. ناگهان کریم زانو زد و بلند بلند به شدت میگریست و میگفت:

 

آن زندگی مخصوص اوست،او پدرم علی است!

هیچ کدام از ماها،هیچ کدام از انسانها،هیچ کدام از اهل بیت، نمیتوانیم چون او زندگی کنیم ؛وکسی توان زندگی کردن آن گونه را ندارد.

او لباسش با همه ما متفاوت است،فکرش متفاوت است،اشکش متفاوت است،مدیریتش متفاوت است و توجهش به ایتام متفاوت است.

 

واین است که میگوییم علی(ع) الگوی تمام عیار بشریت است...

 


  
  

تا در اوصاف امیر الموءمنین آید به کار       نه قلم رااقتدار ونه زبان را اختیار

 گو که بنویسند جن و انس وصفش را مدام       نیست ممکن وصف مولا را یکی از صد هزار

آن جان شیرین رسول           جان شیرین میدهد بر تن برادر گوش دار

کافران دادند باهم دست از هر طایفه     بهر قتل خواجه لولاک در یک شام تار

 گفت پیغمبر به شیر حق امیر الموءمنین     کی نبی را جان شیرین ای ولی کردگار

 کافران بر قتل من با یکدیگر بستند عهد     باید امشب جای من دربسترم گیری قرار

 گفت حیدر ای دو صد جان علی قربان تو    این تو،این جان علی،این تیغ خصم نابکار

 جان پاک تو سلامت جان من بادا فدات      گو ببارد تیغ و تیرم از یمین وازیسار

 خفت آن شب مرتضی در بستر ختم رسل       گشت پیغمبر دل شب در بیابان رهسپار

 ناگهان بوبکر آمد بر سر راه نبی      در درون آن سب تاریک دور از انتظار

 چشم پیغمبر چو بر وی در سر راه اوفتاد      برد همره تا نگردد راز پنهان آشکار  

 نفس خود را جای خود در بستر خود جای داد     خصم خود را ناگزیر آورد سوی کوهسار

 آنکه جای مصطفی خوابید باشد جانشین      وآن که یار غار او شد،به که بنشیند به غار

 با نبی در غار بودن کی کرامت میشود      جان به راه یار دادن عزت است و افتخار

این تعصب نیست،انصاف است سخت گوش کن    فرق بسیار است بین یار غار و یار یار

 او به لا تحزن زفضل خویشتن گردید منع     این به مرضات الهش گوید ثنا پروردگار

 او زبیم جان فراری بود از میدان جنگ      این به دور مصطفی گردید روز کارزار

 او زخیبر شد فراری این در از خیبر گشود    فرق داردفرق،مرد جنگ با مرد فرار

 هر نفس در بستر ختم رسل بهر علی    بود بیش از طاعت کونین اجرش در شمار

 ذات حق آن شب به جبرائیل و میکائیل گفت کی کند جان از شما در راه یکدیگر نثار

 هر دو ماندند از جواب و سر به زیر انداختند   هر دو ساکت هر دو گردیدند از حق شرمسار

 پس خطاب آمد که بگشائید چشمی بر زمین     بذل جان شیر حق بینید در این شام تار

 خفته بهر بذل جان در بستر ختم رسل     گشته محو این همهایثار چشم روزگار

 ای وجودت شمع جمع آفرینش یا علی     وی خزان زندگی را نام دلجویت بهار

 با سر انگشت تو مهر و مه کنددر چرخ سیر    بر تماشای تو میگردند این لیل و نهار

 گو برد حق تو را صد تن به جای آن سه تن    آنچه از آن توست،آن قواست ای جان را قرار

 چه شوی مسند نشین و چه شوی خانه نشین     تو امامی و امامت از تو دارد اعتبار

 بانگ جبرئیل از احد آید به گوش جان که گفت    لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

 آری؛

 یاری که خفت جای رسول خدا علیست    ممدوح جبرئیل به ارض و سماءعلیست

 الا علی پس از سخن لافتی علیست    رکن و مقام و مروه و سعی و صفا علیست.

 قرآن،نماز ،ذکر،عبادت،دعا علیست    دنیا بدان که رهبر و مولای ما علیست

مرد غدیر پیرو خط سقیفه نیست

 

با غصب منبر نبوی کسی خلیفه نیست

 زخم جگر به شعر مداوا نمیشود   با صد قصیده عقده دل وا نمیشود

 هر سامری خلیفه موسی نمیشود   اعمی دلیل مردم بینا نمی شود

 نادان زعیم عالم دانا نمیشود      غیر از علی امام به زهرا نمی شود

 انصاف کو مروت و مردانگی کجاست

 آیا لباس کعبه بر اندام بت رواست؟

 هان ای غدیریان با وفا،بی حدود و بی عدد   گوییدیک صدا همگی یا علی مدد.


  
  

ایام و لیالی متعلق است به مولایمان امیر الموءمنین .زبان ما بسیار الکن و غیر گویا است برای بیان ویژگیهای علی(ع) ،علی کل تقدیر، علی(ع)نسخه نجات بخش بشریت و اقیانوس عمیقی است که نه برای شیعیان بلکه برای تمام فرق و مذاهب و برای همه بشریت حرفهای گفتنی دارد فلذا وظیفه فعلی ما فریاد است و تتبع از ایشان و تمسک. اویک فوق انسان،فوق ایدئولوژی وبه عبارت دیگر او یک فرا انسان و فرا بشراست.

بعد از پیامبر در خلقت کسی به پای علی نمیرسد حتی پیامبران اولوالازم فلذا لحظه ای به خدا شرک نورزید و هرگز لاتها وعزیها را پرستش نمینمود!

آری برخی صحابه فی البدایه سجده بر کفر ورزیدند اما او هرگز!

مولای متقیان زیر سن 10 سال فرمود:من نور وحی را میدیدم.با پیامبر به غار حراء میرفت،ریاضتهای شرعی را انجام میداد،برای او غذا میبرد و با او مجالست داشت.عرفا و علما سالهای سال تلاش میکنندتا به یک کشف و شهودی برسند اما او میگفت :من در سنین پایین صدای فرشتگان را میشنیدم وبوی رسالت را استشمام می کردم.

ادامه مطلب...

  
  
<      1   2      
پیامهای عمومی ارسال شده